مقدمهی نامربوط
با خودم قرار گذاشته بودم که فعلا سبکهای مختلف وبلاگنویسی رو امتحان کنم. حس کردم دو تا پست قبلی (سانروف و RSS) زیادی به هم شبیه شد و یه جورایی وبلاگم رو شبیه سایتای زرد دانستنیها کرد. هرچند که واقعا سعی کردم توی اون دو تا پست هم حواسم به این موضوع باشه، ولی به نظرم یه کم همچین چیزی توشون دیده میشد. به خاطر همین تصمیم گرفتم این پست رو زودتر از موعد بنویسم که نتیجتا یه هفته نذاشت مطلب دیگهای آماده کنم و تمام تمرکز من رو برد سمت خودش. این پست برام یه جذابیت ویژهای داره چون احتمالا میتونم توش بیشتر اظهار فضل (:دی) کنم و دستم تو ابراز عقیدهم باز تره. از طرفی جا برای مثال هم زیاد داره که تمرین خوبی واسه نوشتن و البته فکر کردنه احتمالا.
مقدمهی مربوط
یه نکتهی نه چندان عجیب این بود که تقریبا توی وب فارسی مطلبی دربارهی جارگن نوشته نشده بود؛ یا حداقل من پیدا نکردم. همین هم کار من رو خیلی سخت کرد! از طرف دیگه همچین موضوعی توی زبانها و فرهنگهای مختلف ممکنه فرق کنه. به خاطر همین یه کم حرفای سلیقهای میزنم؛ پس خیلی رو اعتبارشون حساب نکنید.
جارگن چیه؟
به نظرم اول بهتره املا و تلفظ این کلمه رو بگم. جارگن رو Jargon مینویسن. اگه میخواید تلفظ انگلیسیش رو بکار ببرید، تقریبا باید جارگِن تلفظ کنید. اما اگه با تلفظ فرانسه -که ریشهی اصلی این کلمهس- یا فارسی خودمونی میخواید بگید، جارگُن یا جارگون گزینههای شمان. این رو برای این گفتم که توی ادامه تکلیفتون روشن باشه :دی.
جالبه بدونید که جارگن، خودش جارگنه! اگر با خوندن این جمله گیج شدید، بدونید این دقیقا کاریه که جارگن با شما میکنه. اگرم گیج نشدید که هیچی :/
جارگن به زبان یا کلمات تخصصی یه صنف یا گروه خاص میگن. بعضی جاها اون رو به فارسی «زبان حرفهای» یا «زبان صنفی» ترجمه کردن. جارگن به خودی خود مفیده اما مشکل از اون جایی شروع میشه که توی کاربرد، بعضی وقتا باعث گیج شدن طرف مقابل میشه. در کل جارگنها کلمات تخصصین که فقط افرادی که توی اون حوزهی تخصصی کار یا مطالعه میکنن با اون آشنان و ازش استفاده میکنن. استفادهی اشتباه و بیمورد از اون برای بقیه میتونه دردسرساز بشه.
جارگنها رو تقریبا همه جا میتونید ببینید. مخصوصا اگه سر و کارتون به دانشگاه بیفته :). توی یه هفتهی اخیر سعی کردم یه مقدار بیشتر به جارگنها دقت کنم. سر کلاس تفسیر قرآن دانشگاه، «تجرد روح» به گوشم خورد. از جزوهی اقتصاد «کشش جانشینی فنی» رو کِش رفتم. یکی از دوستام «پرفشار جنب حاره» رو پیشنهاد داد. شنیدم که گزارشگر فوتبال گفت «اُوِرلپ». محمدرضا شعبانعلی توی دروس مذاکره از «Zone of possible agreement» استفاده کرد. توی متمم «رفتار انفعالی-تهاجمی» رو دیدم. اگزیستانسیالیسم و پستمدرنیستم و این جور کلمهها هم که دم دستترین جارگنهایی هستن که معمولا شنیدیم. فکر میکنم تا حدودی مفهوم جارگن هم با این مثالها بیشتر روشن شد.
جارگن توی محیط حرفهای خوبه؟
تقریبا بدیهیه که توی محیط حرفهای جارگنها میتونن خیلی مفید باشن. این شاید همون قسمت «خوب» جارگنه. گفتگوی فرضی زیر بین مدیر یه شرکت، مجموعه، استارتآپ یا هرچیز دیگه با کارمندهاش رو در نظر بگیرید:
– استراتژی فعلی ما اینه که موقتا روی outbound marketing تمرکز کنیم، بعد از جذب پذیرندگان اولیه، سعی میکنیم با گرفتن بازخورد و تحلیل تجربهی کاربری، روی تقویت و بهبود SEO و UX تلاش بیشتری کنیم و تمرکز اصلیمون رو روی inbound marketing بذاریم.
مشخصه که نقلقول بالا خیلی غیردقیق و حتی غلطه. هدف من فقط این بود که یه مثال روی میز داشته باشم. وقتی مدیر شرکت همچین چیزی میگه، خیلی راحت و خلاصه تونسته مفهوم مدنظر خودش رو منقل کنه. از طرفی کارمندها هم چون این کلمات معنی واضحی براشون داره و قبلا زمینهی دریافت اون رو داشتن، با شنیدن همین چند جمله، صدها نکته و ریزهکاری دیگه که پیوند خورده با این اصطلاحاتن تو ذهنشون مرور میشه. همین خاصیت باعث میشه بعدا هم تمرکز بیشتری روی موضوعات کلیدی داشته باشن و ابهامات کمتری براشون پیش بیاد.
جارگن توی محیط غیرحرفهای جلفه؟
اینجا جای موردعلاقهی من برای اظهار نظره :دی. توی نگاه اول جارگنها توی محیط غیرحرفهای جلفن و به نظر میاد که اکثرا افراد برای جلب توجه و مهم جلوه دادن خودشون از جارگن استفاده میکنن. اما وقتی رفتار خودمون رو میبینیم، میفهمیم که خودمون هم خیلی وقتها بیدلیل جارگنها رو بهکار میبریم. در واقع بیشتر بستگی داره که ما خودمون رو کدوم طرف در نظر بگیریم. در مقام شنونده ممکنه خیلی برامون خوشایند نباشه ولی در مقام گوینده نمیتونیم خودمون رو ازش دور نگه داریم. سوال اصلی اینه: جارگنها چه تاثیری توی کیفیت گفتگوهای غیرحرفهای یا به عبارتی روزمرهی ما دارن؟
۱
انتقال خلاصه مفاهیم
اصلا شاید مهمترین دلیل به وجود اومدن جارگنها همین بوده. اونها به وجود اومدن تا مفاهیم بزرگتری رو کوچیکتر به ما منتقل کنن و دقیقا مشکل ما همینجا است که مفاهیمی رو که خلاصه کردن اونها به ما کمک زیادی نمیکنه، با جارگنها منتقل میکنیم. مثلا وقتی قراره برای مخاطب معمولی ورزشی، مسابقهی اتومبیلرانی رو گزارش کنیم، چه نیازیه که از under-steer استفاده کنیم و بعد مجبور به توضیح دربارهی اون بشیم؟ ۲۰ دقیقهی بعد مخاطب معمولی این مسابقه این اصطلاح رو به یاد میاره؟ احتمالا فقط کافیه که بگیم راننده نتونست در پیچ، فرمان رو به خوبی کنترل کنه و انقدر کم پیچید که باعث شد از مسیر اصلی پیچ خارج بشه.
قبلتر گفتم که جارگن، خودش جارگنه. یعنی یه اصطلاح تخصصی تو حوزهی زبانشناسیه که مخاطب عام کمتر اون رو شنیده. ولی من قرار بود که توی این متن بارها و بارها این کلمه رو بهکار ببرم؛ پس طبیعی بود که از این خاصیت جارگن استفاده کنم.
۲
تاکید روی اهمیت و اعتبار
احساس من اینه که این ویژگی تاثیر زیادی روی استفاده از جارگن داره. منظورم از اعتبار از دو جنبهس. یکی اعتبار گوینده و یکی دیگه اعتراف خود حرف. تقریبا منظورم واضحه. وقتی توی گفتگوی معمولی با دوستم یه دفعه برمیگردم و بهش میگم که توی کتابخونهی دانشگاه احساس میکنم attention span کمتری دارم، دو تا پیام رو دارم میرسونم. یکی اینکه من انقدر مطالعهی زیادی تو این حوزه دارم که میتونم یه سری از اتفاقات و تغییراتی که توی روند کار یا مطالعهم ایجاد میشه رو کاملا آگاهانه رصد و تحلیل کنم. یکی دیگه اینکه این موضوع، موضوعیه که افراد دیگهای هم باهاش درگیر بودن و دربارهش تحقیق کردن و به جایی رسیده که اسم خاصی هم روش گذاشتن. پس چیزی نیست که من بیخودی روش حساس شده باشم.
۳
کنجکاوی و جستجو
توی دنیای امروزی که جواب خیلی از سوالهامون رو باید از گوگل بخوایم، کلمههای کلیدی ارزش بیشتری پیدا کردن. جارگنها خیلی وقتا به ما کمک میکنن راحتتر دربارهی موضوعات مورده علاقهمون اطلاعات کسب کنیم. از طرفی به خاطر همون انتقال حس اهمیت، ما رو هم برای پیدا کردن اطلاعات بیشتر کنجکاو میکنن.
مثلا وقتی من از یه حرف یا رفتار دوستم حدس میزنم که «سندروم ایمپاستر» گرفته و این رو بهش میگم، طبیعتا حوصله ندارم که دربارهی نشونههاش و راههای برطرف کردنش توضیح بدم. اینجور مواقع احتمالا به گوگل حوالهش میکنم و اگه اون هم به اندازهی کافی کنجکاو شده باشه میره و بیشتر دربارهش میخونه.
برای انتخاب عنوان همین مطلب هم شرایط مشابهی وجود داشت. اسم جارگن علاوه بر اینکه خلاصه بود، میتونست به عنوان یه کلمهی ناآشنا برای چشم و ذهن مخاطب، درگیری بیشتری برای اون ایجاد کنه. از طرفی میتونست با پیش داوری مخاطب، این احساس رو ایجاد کنه که قراره مطلب تخصصی نامربوط به مخاطب روایت بشه. در کل گاهی اوقات واقعا تصمیمگیری برای استفاده کردن یا نکردن از جارگن سخته.
جارگنها تو محیط غیرحرفهای هم باعث میشن ما تمرکزمون روی موضوع رو بیشتر کنیم و خیلی اتفاقات رو توی ضمیر خودآگاهمون بفهمیم و تحلیل کنیم. از طرفی اسم خاص، باعث ماندگاری راحتتر و بیشتر مفاهیم پرکاربرد توی ذهنمون میشه؛ پس بعدا هم به یادآوری اونها راحتتره و احتمالا هرکدوم با قسمتی از حاشیهها و وابستههای خودشون برامون یادآوری میشن.
جارگن توی محیط آموزشی بده؟
این قسمت هم در واقع ادامهی بالاست. یعنی مصداقهای محیط غیرحرفهای برای اینجا هم صادقه و طبیعتا بالعکس. فقط برای این که احساس کردم این ویژگیهای توی محیطهای آموزشی بیشتر به چشم میخوره، ترجیح دادم جدا بنویسم. در ضمن اگر شما فکر میکنید محیط آموزشی، حرفهای محسوب میشه (احتمالا به دلیل اینکه مثلا قراره ما رو آدمهای حرفهای تربیت کنن یا واسه ورود به فضای حرفهای آمادهمون کنن و از این شعارها…)، باید بگم که من این توهم رو چند ماهه که ترک کردم. اینجا وبلاگ منه و منم که تصمیم میگیرم چجوری مطالب دستهبندی بشن :دی.
۱
تحلیل سطح اطلاعات طرف مقابل
خیلی وقتها توی گفتگو با افرادی که خیلی نمیشناسیمشون نیازه که یه تحلیلی از وضعیت سواد و اطلاعات طرف مقابل داشته باشیم. مثلا وقتی یه دانشجو از استادش سوال میپرسه، احتمالا استاد با توجه به کلمات و اصطلاحاتی که دانشجو به کار میبره، تا حدودی متوجه میشه که چقدر دانشجو با موضوع آشنایی داره تا بتونه بفهمه که در چه سطحی به سوالش جواب بده؛ البته اگه خود استاد هم اونقدر عمیق سواد داشته باشه :دی. نکتهی مهم اینه که خیلی وقتها از جارگنهایی استفاده میکنیم که معنی و مفهوم اون رو هنوز دقیق و درست نمیدونیم و این طرف رو به اشتباه میاندازه. من اسم این رو میذارم جارگن مصنوعی. دایرهی واژگانی که مصنوعی بزرگ شده و بیشتر برای ما در نقش لفظ عمل میکنن تا مفهوم. واقعا خود من یکی از همین آدمهام! سعی میکنم درست کنم این ایراد رو.
۲
خودنمایی، جلب توجه، گیج کردن
آفت جارگن، جلب توجهه. بدیهیه جارگنها خلق نشدن تا احیانا به استادمون ثابت کنیم زیادی حالیمونه 🙂 یا بخوایم جلوی دوستان، همکارها یا اطرافیان پُزِ مطالعه و اطلاعاتِ مصنوعی یا غیرمصنوعیِ زیادمون رو بدیم و با استفادهی طوطیوار و بینتیجه از جارگن، گوششون رو پر کنیم. باز هم خود من از بیشتر از خیلیها توی دام خودنمایی افتادم. خدا من رو هدایت کنه ایشالا!
جارگنها باید توی مواقع ضرورت استفاده بشن تا مخاطب گیج نشه. جالبه که یکی از جاهایی که هفتهی اخیر توی دریای جارگن داشتم دست و پا میزدم، کلاس (CIS (Computer Information Systems دانشگاه بود. یه سری اسلاید که هر کدوم لبریز از کلمات تخصصی حوزهی تکنولوژی و مدیریت بودن. عجیبه که وقتی توی مقدمه سعی داشتم تعدادی از اونها رو به یاد بیارم و بنویسم، هیچکدوم یادم نیومد! طبیعیه که ذهن ما تا یه جایی ظرفیت به خاطرسپاری کلمات جدید توی بازهی زمانی محدود رو داره. پس ردیف کردن یه عالمه جارگن پشت سر هم، انقدر فضا رو گنگ میکنه که باعث میشه هیچکدوم یادمون نمونه! منظورم رو فهمیدید به نظرم :).
اضافات و …
راستش به همین بهونه دوست داشتم دربارهی استفاده از کلمات انگلیسی توی گفتگوهامون -چه حرفهای و چه غیرحرفهای- صحبت کنم که از بعضی لحاظ بیربط به موضوع نیست. نمیدونم با من موافقید یا نه ولی به نظرم وقتی کلمهی مناسب و معادل فارسی برای کلمهای وجود داره، استفاده از کلمهی خارجی کاملا عیب محسوب میشه. من توی متن بالا دلایل مثبت استفاده از جارگن رو هم گفتم ولی برای این مورد واقعا دلیل مثبتی نمیبینم. حقیقتا علت به کار بردن کلماتی مثل even و already و بقیه کلمههای اینجوری رو درک نمیکنم. این دو تا که شاید اغراقآمیز بود ولی احتمالا شما هم خیلی وقتها استفادههای بیدلیل از کلمات انگلیسی روی اعصابتون بوده. احتمالا متوجه شدید که منظورم به هیچ وجه کلمهها و اصطلاحات جا افتاده مثل OK و Like و اینا نیست.
خیلی کلیشهایش این میشه که بیایم از خودمون شروع کنیم واسه اصلاح این عادت؛ ولی خب بازم ترجیح میدم همین حرف کلیشهای رو بزنم اینجا. مجموعا چیزی که میخواستم تو این بخش بگم رو کامل نگفتم. تقریبا هممون یه درک کلی نسبت به این موضوع داریم که شاید نیاز نباشه توضیح بیشترش.
چه کنیم بالاخره؟
فک کنم واضحترین نتیجهی حرفای بالا این بود که از جارگنها درست، بهموقع، بهجا و بهاندازه استفاده کنیم. اگه بخوام خودم یه درس عملیاتی از حرفای بالا گرفته باشم، اینه که از این به بعد سعی کنم منطقی و متعادل از جارگنها استفاده کنم. خودم، برای خودم اسمش رو گذاشتم Soft Jargons. یه استاندارهای نصفه-نیمهای رو هم برای این کار تعریف کردم که فعلا خودم در مرحلهی عملیاتی کردنشم. شاید دربارهش بعدا نوشتم. اما اصل مهمی که خیلی بهش دقت کردم، این بود که خیلی وقتها چارهای نداریم بهجز این که از جارگن استفاده کنیم. در اینجور مواقع سعی کنیم جوری مطلب رو بیان کنیم که مفهوم در اولویت قرار بگیره تا لفظ و تا جای ممکن پیشفرضمون این باشه که باید دربارهی جارگن توضیح بدیم.
الان که دارم مطلب رو ویرایش میکنم تا منتشر شه، یه نکته برام جالب بود. مطلبی که تا حدودی داره استفاده از جارگن رو نقد میکنه، پر از جارگنهای جورواجوره!
پینوشت: جالبه که بعد از اینکه نوشته رو تموم کردم، دیدم که جاهای دیگهم تقریبا به نتایج مشابه من رسیدن. از این لینک میتونید یکیشون رو بخونید. شاید براتون این حد از شباهت توی بعضی گفتهها جالب باشه. من هم این رو تکذیب نمیکنم ولی خودم هم با دیدن این مقدار شباهت تعجب کردم!
این آخره یه تشکر ویژه هم میکنم از علی اختری عزیز که خیلی تو نوشتن این مطلب کمک کرد.
خوب، بد، جلف فیلمی در ژانر کمدی به کارگردانی پیمان قاسم خانی و تهیهکنندگی محسن چگینی و عبدالله اسکندری محصول سال ۱۳۹۴ است.